آغاز زندگی مامانی و باباییآغاز زندگی مامانی و بابایی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
هم آشیونه شدن ماهم آشیونه شدن ما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
مامان آیندهمامان آینده، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
بابا جون آیندهبابا جون آینده، تا این لحظه: 35 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

TOPOLOOOOO

سلام بابایی

سلام عزیز دلم... خوبی؟ خدا خوبه؟ کی میای پس بابا جون؟!!! اینو بگم که من مثل مامان جونت خوشگل نمیتونم بنویسم و کلی از اون آدم کوچولو ها بذارم ولی خب بازم مینویسم. خودت خبر داری دیگه این روزا کلی سرمون شلوغه جیگرم... با مامان جونت (همون فرشته کوچولوم) داریم تلاش می کنیم که فردای هممون خوشگل تر باشه. آخ که اگه بدونی چقد قیافه مامانیت خنده دار میشه هر وق میگه تو کی میای؟ منم میگم هنو زوده ... 10 ساله دیگه... (الکی میگم ها)  . البته یه جورایی بابا فک کنم تو رو از من بیشتر دوس داره ها (پیش خودمون بمونه ) آخ که من با تو چقد حرف جدی بزنم ... آخ .    هر سوالی دوس داشتی بپرس خودم یک ساعت واست توضیح میدم...باشه؟&nbs...
26 آبان 1392

گاهی غمگین گاهی شادیم

سلام گلم  خوبی؟ خیلی دلم تنگ شده بود واست و واسه اینکه همه خبرا رو واست بگم. تو عنوان مطلبم تقریبا همه خبرا رو واست گفتم عزیزم این چن وقت خیلی خبرای خوب وبدی داشیم خوبش پیشرفت خوب خونمون بود که خدا روشکر داره تند تند پیش میره و بدش هم که ......شرایط روحی منه ولی قربون بابایی جون جونت برم که مثه یه فرشته اس یه فرشته نجات که میدونم خدا واسم فرستاده   و واقعا حسودیم میشه بهت که خوش به حالت که بابا به این خوبی داری باورت نمیشه چقد هواسش بهم هست و همش مراقبمه که همیشه خوب باشم و خوشحال، منم عاشقشم و از اعماق وجودم همیشه و همه جا از خدا جون سلامتیشو میخوام . حالا انشاا...بعدا ها میای و خودت میفهمی...
20 آبان 1392

بعد از چن روز...

سلام تپلی جون بعد از چن وقت بالاخره وقت کردم تا واست خبرهارو بگم اولا مامانی جون و محبوبه جون و بابایی واسه عید قربون یه بع بعیی آوردن واسه قربونی و کلی زحمت کشیدن و خلاصه دور هم خیلی خوش گذروندیم . بعدش اینکه بابا جون جون واسه مترجم حرم امام رضا جون درخواس داده انشاا...که قبول شه تو هم به خدا جون بگو که کمکش کنه لطفا خبر بعدی پیشرفت خونمونه عزیزم که به امید خداجون و با تلاشایه بابابزرگ و دوتا پسرایه گلش داره تند تند پیش میره راستی این ماه با باباجونی واسه خونمون کلی خرید هم داشیم که آخراش دیگه بابایی... همه چی خدا روشکر خوبه، خدا جون واسه همه چی مرسی   ...
12 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به TOPOLOOOOO می باشد